Wp Header Logo 1574.png
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.  

 

«انتخاب» هر شب یادداشت‌های روزنوشت علم را منتشر می‌کند.

 

۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۱ و جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۱: در رکاب شاهنشاه به مشهد مشرف شدیم. قرار بود علیا حضرت شهبانو هم تشریف بیاورند، بعد منصرف شدند. نفهمیدم چرا. در مراجعت که پرسیدم، شهبانو فرمودند:، چون چند دفعه برای رفتن مشهد دو دل شده بودم، از امام رضا خجالت کشیدم. فکر کردم بعداً یک دفعه تصمیم قطعی بگیرم و بروم. ما قرار بود جمعه به سرخس برویم، ممکن نشد. چون هوا در آنجا ابر و بارانی بود، در سرخس زیاد کار شده است. افسوس که نرفتیم. 

روز پنجشنبه که روز اول ورود بود، مستقیماً به حرم مشرف شدیم. تا آن جا بد نبود، بعد شاهنشاه به موزه تشریف بردند. من در حرم ماندم که سر مقبره اجدادم و پدرم نماز بخوانم. وقتی بعد از چند دقیقه به موکب شاه ملحق شدم، دیدم سخت عصبانی هستند. پارسال فرموده بودند چند عدد در آهنی بد ترکیب تعویض شود، عوض نشده بود. اگر رضا شاه بود ـ اعلیحضرت رضا شاه فقید کبیر – قطعاً شخصاً در را می‌شکست، ولی شاه ما به حدی آقاست که لابد خجالت کشید، امر داد گارد‌ها در را شکستند. از آن ساعت دیگر عصبانیت شاه شروع شد، با آن که در فرودگاه سرحال بودند، زیرا آن جا با من شوخی کردند. شرح از این قرار است که من بدون اجازه اتومبیل [ضد گلوله]فرستاده بودم، وقتی آن را دیدند، فرمودند: در اتومبیل رو باز سوار میشوم. یاللعجب از این توکل شاه. وقتی در اتومبیل رو باز نشستند، نگاهی به من کردند و خندیدند و دستی به بینی خودشان زدند. یعنی دماغ سوخته میخریم! 

باری، آن جا اوقات شاه تلخ شد. به این جهت سر ناهار هم به اوقات تلخی گذشت. چند نفر وزرا را همراه برده بودیم که در امور خراسان مذاکره شود. سر ناهار یک کلمه صحبت نشد. استاندار را هم اجازه نفرمودند شرفیاب شود، در صورتی که غفلت از استاندار ماقبل بوده است. نمیدانم برای استاندار ماقبل [باقر پیرنیا]، چه کسی در حضور شاه بدگویی میکند که در اتاق خواب که تشریف بردند و من هم رفتم که برنامه‌ها را عوض کنم، خیلی به او فحش دادند که دزد بود. من دفاع کردم، فایده نکرد. با من هم عصبانی شدند. 

سر شام هم وزرا آمدند، باز هم صحبت از جنگ ویتنام و آبادانی خوزستان و آذربایجان شد و از مشهد صحبتی نشد. من عرض کردم: در مورد خراسان فیلمی مستند با ارقام و … برای آبادانی آن تهیه شده، اجازه فرمایید بعد از شام به نظر مبارک برسد. خوشبختانه موافقت کردند. تنها همان نیم ساعت بعد از شام بود که قدری نسبت به خراسان مذاکره شد. به خود من هم زیارت زیاد نچسبید، زیرا نمی‌دانم به چه مناسبت وقتی سر مقبره اجدادم نماز میگزاردم به این فکر افتادم که آنها مخصوصاً پدرم مردمان خیلی بزرگتر شریفتر و با صفاتر از من بوده‌اند. راستی از خودم بدم آمد و دیگر از زیارت چیزی دستگیرم نشد. 

صبح جمعه فقط محل عمارت جدید که باید ساخته شود -در باغ ملک آباد- تعیین و به نظر شاهانه رسید. بعد هم با هلیکوپتر روی شهر پرواز کردیم و جای بیمارستان بزرگ را هم تعیین فرمودند… بعد به فرودگاه آمده، از راه گرگان و مازندران به تهران برگشتیم. تمام گرگان و مازندران را آب گرفته است. 

من صبح زود که گردش در باغ میکردم و بلبل‌ها میخواندند به یاد چنین روزی که با دوستم در همین باغ دو سال قبل گردش میکردم، افتادم. لااقل نیم ساعتی به من خوش گذشت. 

جمعه بعد از ظهر ـ امروز – به علت ناراحتی‌هایی که برای کار امیر هوشنگ که امروز به ژنو فرستادم، داشتم بهترین راه این دیدم با آن که خسته هستم برای سواری بروم. دو ساعتی سوار شدم. 

سر شام رفتم، خوشبختانه خبر‌های خوشی از ژنو از ورود امیر هوشنگ رسید، گزارش دادم، شاهنشاه هم خیلی خوشحال شدند. چیز عجیبی است که تمام درخت‌های کاج مشهد خشک شده‌اند، به علت سرمای ۳۶ درجه زیر صفر امسال خراسان.

source

sar-khat.ir

توسط sar-khat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *