شعارسال: در روزگاری که جامعه ایرانی بیش از هر زمان دیگری به روایتهای اصیل، معناگرا و کیفیتمحور نیازمند است، رسانههای تصویری، بهویژه تلویزیون و پلتفرمهای نمایش خانگی، وظیفهای مضاعف برای پاسخ به این عطش بر دوش دارند. اما «اجل معلق»، نهتنها به این نیاز پاسخ نمیدهد، بلکه با بیرحمی تمام، زخمی عمیق بر پیکره فرهنگ و شعور مخاطب ایرانی وارد میکند. این سریال، بیش از آنکه یک اثر نمایشی باشد، بیانیهای است از آشفتگی، بیمسئولیتی و سقوط اخلاقی در هنر امروز ما.
رضا عطاران؛ اسطورهای که خود را واژگون مینویسد
رضا عطاران، بازیگری که روزگاری با آثار ماندگارش مانند «خانه به دوش» و «بزنگاه» استانداردهای تازهای برای کمدی تلویزیونی تعریف کرد، در «اجل معلق» حضوری دارد که نهتنها میراث هنریاش را تهدید میکند، بلکه نوعی خودویرانگری هنری است. تماشای عطاران در این سریال، تماشای سقوط یک اسطوره است؛ سقوطی که نه از سر ناتوانی، بلکه از سر بیاعتنایی به شأن و جایگاه هنرمند رخ میدهد.
در این اثر، عطاران نهتنها نقشآفرینی درخوری ندارد، بلکه گویی آگاهانه در حال امضای وارونهای بر کارنامه درخشان خود است. او که روزی با هوشمندی و ذکاوت، مرزهای طنز را جابهجا میکرد، اینک گروگان فیلمنامهای بیجان و کارگردانی بیهویت شده است. بازگشت او در «اجل معلق»، نه بازگشت یک قهرمان، که عقبگردی تلخ و تأسفبار است؛ عقبگردی که برای مخاطبان وفادارش، چیزی جز حسرت و ناامیدی به همراه ندارد.
فیلمنامه؛ آش شلهقلمکار بیمزه
حمزه صالحی، نویسندهای که باید بار روایت را به دوش بکشد، در «اجل معلق» متنی ارائه داده که بیشتر به وصلهپینهای از پروژههای نیمهتمام میماند تا یک فیلمنامه منسجم و هدفمند. روایت سریال، نه تنها از ابتداییترین اصول علیت و انسجام بیبهره است، بلکه حتی در خلق موقعیتهای طنزآمیز نیز کاملاً ناتوان است.
تغییر ناگهانی و بیمنطق محل کار داوود از یک کارگاه ریختهگری به شیشهسازی، نه نشانی از خلاقیت دارد و نه ضرورتی دراماتیک را توجیه میکند. این تغییر، صرفاً ترفندی سطحی برای تزئین بصری صحنه است که نه با منطق روایی سازگار است و نه حتی بهدرستی در جهان داستانی جا میافتد. چنین بیتوجهیای به ساختار و منطق داستان، بیش از هر چیز، نشانه بیاحترامی به شعور مخاطب است؛ مخاطبی که امروز بیش از هر زمان دیگری، هوشیار و مطالبهگر شده است.
کمدی یا توهین؟ مرزهای اخلاقی فرو ریختهاند
اما فاجعه اصلی، در پرداخت بیمسئولیت و توهینآمیز به مقولههایی، چون «اهدای عضو» و مرگ مغزی رخ میدهد. در جامعهای که نیاز به فرهنگسازی درباره این موضوع حیاتی بیش از هر زمان دیگری احساس میشود، «اجل معلق» با نگاهی سطحی، نادرست و تمسخرآمیز، این مفهوم انسانی و شریف را ملعبه یک شوخی بیمایه کرده است.
اینجا دیگر با یک ضعف ساده یا کمتوجهی طرف نیستیم؛ این نوع برخورد، با انتظار رعایت شرافت حرفهای سازندگان سازگار نیست. لحظاتی که کاسبی اعضای بدن به خنده بدل میشود، نه تنها تماشاگر را به تأمل وامیدارد، بلکه خانوادههای اهداکننده را نیز تحقیر میکند. این نه طنز است و نه حتی شوخی؛ این، توهین عریان به انسانیت و کرامت انسانی است.
در کنار این، تمسخر و تحقیر افراد گرفتار چاقی مفرط در قالب شوخیهای سخیف و غیرانسانی، نمونهای دیگر از سطح نازل بینش سازندگان است. این برخورد تحقیرآمیز نه تنها بیرحمانه و بیمزه است، بلکه بازتابی از ناتوانی فیلمنامهنویس در یافتن طنزهای هوشمندانه و واقعی است. طنز، زمانی ارزشمند است که بر شانههای درک اجتماعی و همدلی انسانی بنا شود؛ نه آنگاه که ضعیفترین اقشار، سوژه خندیدن بیدلیل و سطحی قرار گیرند.
شعارسال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از الف، تاریخ انتشار: 11خرداد1404، کدخبر:4040311078، www.alef.ir
source