در گفتگو با خانواده شهید مجید قربانخانی و نویسنده کتاب مجید بربری /
رهبرانقلاب بارها درخصوص عظمت مقام و جایگاه شهدای مدافع حرم و خانواده ایشان بیاناتی داشته و از نقش کلیدی این شهدا سخن گفته اند. در یک نمونه ایشان فرمودند این فردی که از اینجا بلند میشود، میرود در عراق یا در سوریه بهعنوان دفاع از حریم اهلبیت در مقابل این تکفیریها میایستد، درواقع دارد از شهرهای خودش دفاع میکند. البتّه نیّت آنها خدا است، اما واقع قضیّه این است؛ این دفاع از ایران است، دفاع از جامعهی اسلامی است.
دوعبارت غرورآفرین «دفاع از حرم» و «مدافعان حرم» که سراسر عظمت و نور هستند، ازاوایل دهه ۹۰ پرتکرار شد. بعد از آن جوانان رعنایی همانند دوران دفاع مقدس از جان و مال و زندگیشان در راه دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه گذشتند و برای حفظ امنیت در داخل مرزها جانفشانی کردند.
تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی بر آثار شهدای مدافع حرم و رونمایی آن در روز قهرمان، بهانه ای شد تا به گفت و گو با خانواده شهید قربانخانی بنشینیم، شهیدی که زندگی متفاوتش پیش از شهادت، او را از بسیاری از قهرمانان ملی متمایز کرده است. گزارش زیر داستانی کوتاه از زندگی شهید مدافع حرمی است که شاید کمتر کسی تصور می کرد که روزی متبرک به نام شهید حر شود.
مجید بربری نامی آشنا برای اهالی محله یافت آباد بود. کسیکه ابهت زیادی داشت و حرفش یک کلام بود. سن وسالی نداشت اما کدخدامنش بود . حرفش برش داشت و دعواهای بین بچه محل ها را حل وفصل می کرد.
مجید از کودکی درعزاداری های هیأتامام حسین(ع) شرکت میکرد. شرو قلدر بود و همه کوچکترها باید به حرفش گوش می دادند. قهوهخانهای داشت و برو و بیایی. اما نهایتا سرشت پاک او در روزهایی که حرم عمه سادات در خطر هجوم تکفیریها قرار گرفت از غبار معصیت پاک شد و از او مجید دیگری ساخت. اطرافیانش اذعان دارندکه مجید با همه اشتباهاتش ویژگیهای خوبی داشت مثل دستگیری از فقرا و زیر بار ظلم نرفتن و البته که همین خصلت هم او را رستگار کرد. مچید با همین روحیه ظلم ستیزی برای دفاع از حرم به سوریه رفت و در همان اعزام اول در سال ۱۳۹۴ در خانطومان سوریه به شهادت رسید.
کتاب مجید بربری (پناه حرم)، زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم مجید قربانخانی به نویسندگی کبری خدابخش دهقی است. این کتاب که از انتشارات دارخوین در سال ۱۳۹۸ منتشر شد و جز کتاب های پرفروش در میان کتاب های فرهنگ پایداری و دفاع مقدس است.
اما روایت پدر مجید از زندگی تا شهادت فرزند شنیدنی است.
پدر از رفاقت اش با پسر می گوید آنقدر که مجید اجازه داشت پدر را افضل صدا بزند. سال ۹۳ بود که مجید به سرش می زند که به کشور اروپایی مهاجرت کند، از تصمیم خود به پدر می گوید اما پدر آب پاکی را روی دستش می ریزد و می گوید تو چه چیزی کم داری که با مهاجرت حل میشود؟قهوه خانه هزار متری ، خانه، دو ماشین و… اما پیشنهاد پدر زمینه ی زندگی جدیدی را برای مجید فراهم کرد. دو روز مانده بود به اربعین که پدر به او می گوید راهی کربلا شو. مجید اما با ناامیدی می گوید که امام حسین راه ش نمی دهد و بارش سنگین است. پدر برایش از روی خوش ومحبت اهل بیت و باز بودن درب خانه شان به روی همه مردم سخن گفت و مجید را راهی کرد. مجید ۹ روز در کربلا ماند.
هیچ کس نمیداند مجید از امام حسین چه خواست اما پدر مجید می گوید بعد از سفر کربلا آن مجید دیگر مجید قبلی نبود. شر و شورش کم و سربه زیر شده بود. سال ۹۴ رفیقی پیدا کرد که یازده سال با او تفاوت سنی داشت. آنقدر رفاقت این دو پررنگ شده بود که همه آنها را به مانند برادر می دیدند. یک روز در قهوه خانه مرتضی به مجید می گوید که هیئتی دارند و از او دعوت می کند تا شرکت کند. دوستان ش می گفتند که وقتی نوحه ی «منم باید برم آره برم سرم بره» را می شنود از حال می رود آنقدر که به صورت ش آب می پاشند تا به هوش بیاید.
مجید همان شب از مرتضی می خواهد که کارهای اعزام به سوریه را انجام دهد. پدر اینگونه روایت می کند که چون مجید تک پسر بود اجازه نمی دادند عازم سوریه شود. اینگونه شد که مجید رضایت نامه جعلی از طرف خانواده می برد اما فرمانده باز هم رضایت نمی دهد و به او می گوید باید با خانواده و مادرت حرف بزنم. مجید پیرزنی را پیدا می کند و به او پول می دهد تا نقش مادر را برایش بازی کند، او هم به فرمانده می گوید که من از دست این پسر خسته شدم، اذیت می کند و راضی هستم به سوریه برود. اما فرمانده می فهمد و می گوید این مادر پیر به سن وسال تو نمی خورد. مجید ممنوع الخروج بود اما آن کسی که باید راه ها را باز کند، باز کرد و مجید بالاخره به سوریه رفت. رفت و در همان اعزام آسمانی شد.
پدر می گوید کسی شهادت مجید را باور نمی کرد آنقدر که وقتی می خواست با بچه های محل خداحافظی کند به جای آب پشتش چای می ریختند و می گفتند تو کجا و سوریه کجا. با این صحبت ها مجید راهی شد. بعداز شهادت مجید نه تنها بچه های یافت آباد بلکه جوانانی از جهان از طریق مجید متحول شدند و به راه راست آمدند.
در منطقه ما شهیدی آورده بودند اسم محسن فرامرزی. وقتی پیکر ایشان را آوردند مجید با عمه اش سرخاک او رفت. عمه اش می گوید که مجید گفت که مراقب پدر و مادرم باشید. دوهفته دیگه به سوریه می روم و اگر پیکرم را آوردند همینجا دفن کنید. عمه اش می گوید که مجید گفته شبی خواب حضرت زهرا را دیده و ایشان گفته اند، اگر به سوریه بیایی یک هفته دیگر پیش ما هستی، و همین هم شد. ۴ تیر به پهلوی مجید می خورد، پیکرش را به شهری در ادلب می برند. او را از درخت برعکس اویزان می کنند وبدنش را گلوله باران می کنند و آتش می زنند. نزدیک به 4سال بعد وقتی مادر مجید کربلا بود به ما زنگ زدند و گفتند پیکر شهید برگشته است. چند تکه استخوان برایمان آوردند انقدر که وقتی استخوان را مادرش در دست گرفت پودر شد.
ما او را به حضرت زهرا و حضرت زینب داده بودیم و اصلا دلم نمی خواست پیکرش برگردد. مجید خالکوبی داشت و به گفته ی دوستانش شب عملیات می گوید نمی خواهم بدنم را کسی ببیند. همین هم شد دشمن بدنش را برد و آتش زد و دیگر کسی خالکوبی های مجید را هم ندید.
نویسنده کتاب مجید بربری: او برای حرم از زندگی مرفه دست کشید/ خداوند عاقبت بخیری را در شهادت مجید قرارداد
اما کبری خدابخش دهقی، نویسنده کتاب «مجید بربری» از انگیزه اش برای روایت زندگی شهیدی سخن می گوید که تفاوت های ظاهری فراوانی با تصویر اکثر ما از شهدا دارد. این نویسنده بر دو بخش کتاب تاکید کرد. بخش اول کتاب زندگی نامه مجید قربانخانی، در قهوهخانههای یافت آباد و دعواهای خیابانی و شرارتهای جوانی است و در بخش دوم کتاب ورق برمیگردد و با عنایتی ویژه گامهایش به سوی میدانهای نبرد در سوریه کشانده میشود. این شهید از زندگی مرفه و تفریحات خود دست می کشد و راهی جبهه های جنگ سوریه می شود تا از حرم اهل بیت(ع) دفاع کند و این جذابیت اصلی کتاب مجید بربری است.
کبری خدابخشی می گوید: سال ۹۵بود که از خانواده شهدا مصاحبه می گرفتم و در حین همین مصاحبه ها با شخصیت مجید آشنا شدم. اینگونه شد که با خانواده ش مصاحبه کردم و در حین مصاحبه متوجه شدم که مجید از طریق فاتحین و بسیج به سوریه رفته است. فهمیدم که مجید قهوه خانه ای داشته و خالکوبی زده و به قول خودش اهل خلاف بوده است اما نهایتا متحول می شود. همین موضوع جذاب باعث شد تا قصه ی مجید را بنویسم. کتاب به روایت خانواده و دوستان و دایی های شهید است. پدر شهید بر آوردن لقمه حلال سر سفره همیشه تاکید داشت و مادرش هم دعای عاقبت بخیری برای مجید می کرد و خداوند این عاقبت بخیری را در شهادت مجید قرار داد.
خبر دارم و می شنوم و می بینیم که خیلی از خانم های بی حجاب به واسطه ی آشنایی با زندگی مجید با حجاب شدند و خیلی از آقایان نیز تغییر کردند. مجید با رفتن اش حلقه گسترده ای از دوستان، هم محلی ها و بالاتر از آن یک کشور را تحت تاثیر قرار داد. نمونه اش خانمی در استرالیا بود که به واسطه آشنایی اش باشهید ،پدر و مادر مجید را به کربلا می برد.
کتاب مجید بربری سال ۹۷نوشته شد ، در چاپ ۲۱ تقریظ خورد و الان چاپ ۴۰هم کتاب است. نویسنده از ذوق خود برای تقریظ کتاب می گوید. اینکه شهریورماه امسال با او تماس می گیرند و می گویند که کتاب تقریظ گرفته است و متن تقریظ رهبرانقلاب در آبان ماه در روز قهرمان ملی منتشر خواهدشد. آرزوی هر نویسنده دفاع مقدسی این است که رهبر انقلاب اثرش را مطالعه کنند و این آرزویی بود که من به لطف شهید قربانخانی به آن رسیدم .
source